کد مطلب:90379 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

مناظره هشام با عمرو بن عبید











از آنجا كه در لغت، هدی و اهتدا، در پاره ای موارد به یك معناست هر دو معنا درباره ی آنها صادق است. هشام بن حكم گوید: شنیده بودم، عمرو بن عبید، در مسجد بصره، جلساتی دارد و مردم را از امامت منحرف نموده و می گوید: انتصاب امام جهت راهنمایی مردم ضرورت ندارد. این گفتار بر من گران آمد و با شتاب از كوفه آهنگ بصره نمودم، روز جمعه ای بود كه به بصره رسیدم، با عجله خود را به مسجد رساندم، جماعت زیادی دور او جمع شده بودند و به سخنرانی مشغول بود، صفوف جمعیت را شكافته، به زانو روبروی او نشسته گفتم: ایها العالم مردی غریبم و به قصد تشرف به حضور شما، مسافت زیادی راه را پیموده ام و مسئله ای دارم، اگر اجازه دهید مطرح كنم؟ گفت: سوال تو چیست؟

گفتم: چشم دارید؟ گفت: فرزندم چیزی كه عیان است چه حاجت به بیان است.

گفتم: سوال من بر این محور دور می زند، گفت: بگو گرچه پرسشهایی احمقانه است، آنگاه گفت: آری، چشم دارم گفتم: برای تو چه فایده دارد. گفت: با آن افراد و رنگها را مشاهده می كنم.

گفتم: بینی چطور، گفت: آری، گفتم: كارایی آن چیست؟ گفت: در تشخیص بوی بد و خوب، از آن استفاده می كنم.

گفتم: دهان داری، گفت: بلی، گفتم، برای چه؟ گفت: طعم اشیاء را شناسایی می كنم.

گفتم: گوش داری، گفت: آری، گفتم: برای چه؟ گفت: صداها را می شنوم.

گفتم: زبان چه، گفت: آری گفتم: برای چه؟ گفت: با آن سخن می گویم.

گفتم: دست داری، گفت: آری، گفتم: با آن چكار می كنی، گفت: كارهایم را به توسط آن انجام می دهم.

[صفحه 346]

گفتم: پا داری، گفت: آری، گفتم: برای چه؟ گفت: با آن راه می روم و از جایی به جای دیگر منتقل می شوم.

گفتم: قلب داری؟ گفت: بلی، گفتم: با آن چه كار داری؟ گفت: هر چه بر این جوارح وارد شود، شناسایی می كنم.

گفتم: با وجود این اعضا و جوارح كه هر یك عملكردی دارند، از قلب بی نیاز نیستند؟

گفت: نه، گفتم: چرا؟ گفت: اگر اعضا در عمل خود، دچار شك و تردید شوند به قلب گزارش می كنند، تا آنها را از حالت تردید بیرون برده، به یقین برساند و از آن پس نسبت به كار خود تردید نداشته، با یقین كار خود را دنبال كنند.

گفتم: پس وجود آن برای رفع تردید و شك، در كار اعضاء لازم است و خداوند قلب را حجت بر اعضا قرار داده است كه اگر قلب نباشد، جوارح در كار خود متحیر می مانند، گفت: آری.

گفتم: یا ابامروان (كنیه ی عمرو بن عبید) خدای متعال، برای رفع تردید و شك در اعضای تو یك انسان امام و رهبر قرار داده است، تا از تحیر و تردید بیرون آمده و به یقین راه یابند، اما این خلایق را بدون امام و پیشوا رها نموده، با اینكه حالت شك و تردید در آنها وجود دارد؟

و آیا ممكن است بگوییم، خداوند بندگانش را بدون امام و رهبری كه در سرگردانی و تحیر، آنها را از تردید بیرون آورده، رها نموده است؟ هشام گفت: وی ساكت مانده، سخنی نگفت آنگاه رو به من نموده گفت: تو هشامی؟ گفتم: نه گفت: با او نشسته ای؟ گفتم: نه.

گفت: از كجا آمده ای، گفتم: از كوفه، گفت: از اینكه، تو هشام هستی، تردیدی ندارم.

[صفحه 347]

پس مرا در بغل كشید و بر جای خود، جای داد و خاموش ماند! چون توان سخن گفتن نداشت.

[صفحه 348]


صفحه 346، 347، 348.